loading...

donyaikhakesteri

خشمگین ،تهی ، تنها ، فریب خورده ؛ ما موزه های وحشتیم...

بازدید : 7
جمعه 14 فروردين 1404 زمان : 20:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

donyaikhakesteri

# به رقص مرگ میان تنتادامه بده

به خاطر سقفی که نبوده روی سرت

برای چاقوهای شکسته در کمرت

به خاطر سیگار و به خاطر سرطان

برای کشف زنی قد بلند در فنجان

برای آنها که وصله‌ی تنت شده اند

برای خاطره‌هایی که دشمنت شده اند

به خاطر غزل گیر کرده در دهنت

برای مرده‌ی جامانده توی پیرهنت

برای آنها که در تنت مرور شدند

به خاطر آن‌هایی که از تو دور شدند

به خاطر همه‌ی گریه‌های نیمه شبی

خدای گم شده در چند جمله‌ی عربی

برای خاطر شعر - این دکان رنگ رزی -

برای این ادبیات ِفاخر ِعوضی

برای بالا آوردن جنون تنت

برای جن‌های مست کرده در دهنت

به خاطر بطری‌های چیده روی زمین

به خاطر سردرد و به خاطر کدئین

برای ماندن این دردهای سر در گم

به خاطر بی‌خوابی ، به خاطر والیوم

برای وا شدن زخم‌های آخری ات

به خاطر سیگار و غذای حاضری ات

قرار شد اندوه تو مستمر بشود

مقدر است که رنج تو بیشتر بشود

که تا نفس می‌آید دوندگی بکنی

مقدر است بمانی و زندگی بکنی :

شبیه قلبی که در نوار پیچیده

شبیه خفاشی که به غار پیچیده

شبیه خودکشی عنکبوت تنهایی

که گردن خود را لای تار پیچیده

شبیه لاشه‌ی در ریل منتشر شده ای

که بوی خونش توی قطار پیچیده

شبیه آدم از یاد رفته‌‌‌ای که دلش

به دور پاهای انتظار پیچیده

شبیه قاصدک مرده‌‌‌ای که در گوشش

هزار تا خبر ناگوار پیچیده

شبیه دلهره‌ی تخم مرغ سوخته ای

که بوی ترسش وقت ناهار پیچیده

شبیه گم شدن کارمند جزئی که

جنازه اش دور میز کار پیچیده

شبیه نعشی که پیچ خورده دور خودش

سی و دوبار سرش دور دار پیچیده

شبیه مین خنثی نکرده‌‌‌ای شده ای

که در سرش هوس انفجار پیچیده

تویی و ساعاتی که پر از سکوت شدند

32 تا شمع لعنتی که فوت شدند

سی و دو تا شمع لعنتی که توی سرت

تو دود می‌کنی و سوت می‌زند پدرت

سی و دو جلاد لعنتی که منتظرند ...

سی و دو تا بمب ساعتی که منتظرند ...

سی و دو پوکه‌ی خالی شده میان تنت

سی و دو تا دندان شکسته در دهنت

سی و دو رابطه‌ی پشت سر گذاشته ات

سی و دو نفرین از مادر نداشته ات

سی و دو زخم که اندازه‌ی تن اند هنوز

سی و دو زن که تو را جیغ می‌زنند هنوز

سی و دو تا زن در جیب‌های پیرهنت

سی و دو بوسه‌ی شلاق خورده در دهنت

سی و دو مار ... که در دوزخ سر تو پُرند

سی و دو گرگ ... که در برفها تو را بخورند

سی و دو تا پل درهم شکسته پشت سرت

سی و دو عقرب آتش گرفته در جگرت

سی و دو مرتبه روی طناب بند شدن

سی و دو بار زمین خوردن و بلند شدن

میان پنجه‌ی دیروزها مچاله شدی

به زندگی چسبیدی ، سی و دوساله شدی

برای قهوه‌ی سرد و غذای شب مانده

برای دیدن صدباره‌ی پدرخوانده

به خاطر تنها تر شدن ... برای جنون

برای این سرگیجه ... برای غلظت خون

برای جیغی که در سرت بلند شده ست

برای روح زنی که همیشه در کمد است

برای یک بشقاب اضافه موقع ِشام

برای یک شبح قوز کرده در حمام

برای کندن این زخم‌های بی تسکین

به خاطر بیداری ، به خاطر کافئین

برای چاقو دادن به دست‌های جدید

برای دوست شدن با شکست‌های جدید

برای رد شدن تانک‌ها ... برای تفنگ

برای خوردن قحطی ، برای دیدن جنگ

برای رد شدن از روی نعش کودک‌ها

برای آمدن بمب‌ها و موشک‌ها

برای مرگ ... زن هرزه‌‌‌ای که می‌آید

برای درک ِزمین لرزه‌‌‌ای که می‌آید

برای گفتن این فحش‌های زیر لبی

برای این شعر بی روایت عصبی

به رقص مرگ میان تنتادامه بده

نفس بگیر و به جان کندنت ادامه بده

حامد ابراهیم پور

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 26
  • بازدید کننده امروز : 27
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 49
  • بازدید ماه : 50
  • بازدید سال : 50
  • بازدید کلی : 50
  • کدهای اختصاصی