loading...

donyaikhakesteri

متهم می‌کنید که دیوانه‌‌‌ای متوهم هستم اما من خود به چشم خود دیده‌ام که سایه‌ام در تاریکی شب، همچون یک موجودی گمشده، بی‌هدف و بی‌صدا در خیابان‌ها می‌گردد و صبح‌...

بازدید : 3
يکشنبه 23 فروردين 1404 زمان : 22:16
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

donyaikhakesteri
متهم می‌کنید که دیوانه‌‌‌ای متوهم هستم اما من خود به چشم خود دیده‌ام که سایه‌ام در تاریکی شب، همچون یک موجودی گمشده، بی‌هدف و بی‌صدا در خیابان‌ها می‌گردد و صبح‌ها با توده‌ای از خاطرات ناتمام و غیرقابل فهم به خانه می‌آید.
در این شهر دچار انحطاط، پرندگان نیز به‌سان ارواحی افسرده، از پرواز بازمانده‌اند و یادشان رفته است که چگونه باید بال بگشایند، درست مانند من که نمی‌دانم چگونه باید به تداوم این زندگی بی‌معنا ادامه دهم.
هر شب، صدای تیک‌تاک ساعت، شبیه به سوهانی است که به آرامی‌به ریشه‌های وجودم حمله می‌کند و هویتم را به تکه‌های گسسته و بی‌معنا تبدیل می‌کند، در این دنیای سرد و بی‌رحم که انگار زمان خود را فراموش کرده است...

می‌دانی!!؟؟
گاهی زندگی، نه پیش‌رَوی‌ست، نه انتخاب؛
بلکه چرخیدنِ بی‌پایانِ زخمی‌ست،
در جهانی که زبانش گم شده
و سکوت، تنها بیان ممکن است....

هر شب، پروانه‌ای در قفس سینه‌ام می‌میرد و صبح، زخمی‌تازه متولد می‌شود - این چرخهٔ بی‌پایان منم....

برچسب ها
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 16
  • بازدید ماه : 79
  • بازدید سال : 79
  • بازدید کلی : 79
  • کدهای اختصاصی